زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
از داغِ زهـر پیکـرم آتش گرفته است گـویی تـمامِ بـستـرم آتـش گرفته است تـر مـیکـنـد لـبـانِ مـرا کـودکـم ولـی از تـشنـگی، لب ترم آتش گرفته است پا میکشم به خاک و نفس میزنم که شهر از آه آهِ آخــرم آتــش گــرفــتــه اسـت حـالا کـبوتران به غـمـم گریه میکنند از بال و پر زدن، پَرم آتش گرفته است امـشب تـمـام حـجـرۀ من کـربـلا شده یک جرعه آب،حنجرم آتش گرفته است امشب دوبـاره خـیـمۀ آتـش گرفـته را میبیـنم و سـراسرم آتـش گرفته است سرها به روی نیزه و سرنیزهها به تن یک دشت در برابرم آتش گرفته است فـریـادِ دخـتری زِ دلِ خـیـمه مـیرسد عمّه کمک که معجرم آتش گرفته است |